اجازه ویرایش برای همه اعضا

موجه

نویسه گردانی: MWJH
movajjah این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: پاساویک pâsâvik (پاساو: توجیه؛ کردی + پسوند «ایک»؛ پهلوی)**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
موجه . [ م َ / م ُ ج َ / ج ِ ] (از ع ، اِ) موجة. یک موج . یکی موج . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . اشترک . شترک . (از یادداشت مؤلف...
موجه . [ ج َ ] (اِ) در اصطلاح پزشکی ، پژند. قثابری . برغست . آطریلال . قازایاغی . غازیاغی . (یادداشت مؤلف ).
موجه . [ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] (ع ص ) صاحب جاه و وقار. (منتهی الارب ،ماده ٔ وج هَ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چادر و گلیم دورخه . (منتهی الارب...
موجه . [ م ُ وَج ْ ج ِه ْ] (ع ص ) نعت فاعلی از توجیه . آن که چیزی را بر یک روش و وتیره قرار می دهد. || آنکه بزرگ و باقدر می گرداند. (ناظم...
موجه . [ ج ِه ْ ] (ع ص ) مُوَجِّه ْ. آنکه بزرگ و باقدر میگرداند. (ناظم الاطباء).
گل موجه . [ گ ُ ل ِ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی : به جام زرین همچون گل موجه درونش احمر باشد برونش اصفر.مسعودسعد (دی...
قانون «انکار موجه» (plausible deniability) اصطلاحی است که سازمان سیا در دهه 1960 آن را به کار می‌برد؛ به موجب این قانون، سازمان سیا از ارائه برخی اطلا...
موجة. [ م َ ج َ ] (ع اِ) واحد موج ، یعنی یک کوهه ٔ آب . ج ، موجات . یکی موج . (منتهی الارب ). ج ، امواج . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد...
موجح . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) پوست تابان درخشان رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جامه ٔ سخت بافت . (منتهی ال...
مؤجة. [ م َ / م ُ ئو ج َ ] ۞ (ع مص ) شور و تلخ گردیدن آب . (منتهی الارب ، ماده ٔ م ٔج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.