اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

موزه

نویسه گردانی: MWZH
موزه . [ زِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ جای مخصوص عتیقه جات . گنجینه . متحف . (یادداشت مؤلف ). مکانی که مجموعه ٔ بزرگی از آثار باستانی وصنعتی و چیزهایی گرانبها را در آن به معرض نمایش میگذارند و هنرمندان از آن استفاده می کنند. کلمه ٔ موزه را فرانسویان از لغت یونانی گرفته اند. موزه نام تپه ای بوده است در آتن که در آن عبادتگاهی برای موزها که نه خداوند زن بوده اند ساخته شده بود. (لغات فرهنگستان ). در جهان موزه های معروف بسیار است چون موزه ٔ لوور در فرانسه و موزه ٔ بریتانیا در لندن و موزه ٔ بررا[ ب ِ رِ رِ ] در میلان . و موزه ٔ متروپولیتن در امریکا و نیز در لنین گراد و ایتالیا و دیگر ممالک جهان .
- موزه ٔ ایران باستان ؛ موزه ای که در سال 1314 هَ . ش . برای حفظ آثار و اشیاء تاریخی و عتیق ایران تأسیس شد. این موزه پس از تصویب قانون حفظ آثار ملی در سال 1309 که بنابر آن دولت موظف به حفظ آثار ملی و نظارت در آنها بودبنیان نهاده شد و دارای آثار گرانبهایی از تمدن ایران از هزاران سال قبل از میلاد تا زمان حاضر است .
- موزه ٔ آستان قدس ؛ اشیاءنفیس آستان قدس و کتابهای آن قبلاً در چند حجره از حجره های صحن نو قرار داشت . تا اینکه در سال (1316 هَ . ش .) از محل درآمد آستان قدس بنای موزه شروع شد و در 1324 پایان یافت . مساحت آن 9398 متر مربع است و دارای نفایس بسیار است از جمله کتابخانه ٔ موزه است که از کتابخانه های درجه اول ایران و از حیث نسخ نفیس خطی قدیمی و نسخ منحصر بفرد که در طول چند صد سال گردآوری شده کم نظیر است . مقبره ٔ مرحوم شیخ بهائی در محل موزه ٔ آستان قدس واقع است .
- موزه ٔ مردم شناسی ؛ این موزه در سال 1315 هَ . ش . تأسیس یافت و هدف آن معرفی زندگی طبقات مختلف ایران از دو قرن پیش تاامروز و آثار هنری و صنایع دستی و نوع کار و پیشه های آنان می باشد.
- موزه ٔ پارس ؛ موزه ٔکنونی پارس همان باغ حکومتی نظر است و طرح آن را کریمخان زند ریخته است . در سال 1314 هَ . ش . اداره ٔ کل باستان شناسی قسمت شمال و شرق باغ را نرده های آهنی کشید و کم کم اشیاء و آثار تاریخی و نفیس فارس و شیرازرا در آن فراهم ساختند.
|| مجموعه ٔ بزرگی از آثار صنعتی و چیزهای گرانبها. (لغات فرهنگستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
موزه . [ زَ / زِ ] (اِ) ۞ به ترکی چکمه گویند. (از برهان ). چکمه و معرب آن موزج است . (از المعرب جوالیقی ص 311). خف . موزج . (دهار) (منتهی ...
موزه . [ مو / م َ زَ / زِ ] (اِ) قسمی از حلوا. (ناظم الاطباء). نام حلوایی است . (از برهان ) (آنندراج ).
دست موزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) دستکش . موزه ٔ دست ، یعنی جامه که به اندام کف و انگشتان دست دوزند، برای حفظ دست از سرما یا آفتاب یا گرد...
موزه دوز. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) کفشگر. چکمه ساز. خفاف . (یادداشت مؤلف ). چکمه دوز و آنکه چکمه می سازد. (ناظم الاطباء). کفشگر. (آنندراج ). خفاف ...
موزه گیر. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) اسبی که دندان می گیرد و می گزد سوار خود را. (ناظم الاطباء). اسب گزنده مر سوار خود را. (آنندراج ).
موزه مال . [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) مدمل . (یادداشت مؤلف ).
پای موزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پای افزار : و مسلمانان بسیار غنیمت یافتند از سلاح و جامه و زرینه و سیمینه و برده گرفتند و یک پای موزه ٔ خات...
چنگ موزه . [ چ َ گ ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوک برگشته ٔ موزه . (ناظم الاطباء).
نعل موزه . [ ن َ ل ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نعل آهنی که بر موزه بندند. (آنندراج ).
موزه دوزک . [ زَ / زِ زَ ] (اِ مرکب ) حیوانی است سرخ که بر او نقطه های سیاه بود و از ذراریح خردتر باشد و در وقت انگور بر خوشه نشیند و در خاصی...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.