اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مؤید

نویسه گردانی: MWYD
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی َ] (اِخ ) خواجه مؤید مهنه از نبیره های شیخ ابوسعید ابوالخیر و از عرفا و شعرای قرن نهم بود. در علوم ظاهر و باطن کامل و مجالسی به غایت گرم و سماعی بی نهایت مؤثر داشت و سلاطین وی را تعظیم کردندی . از اوست :
از مه روی تو آیینه ٔ جان ساخته اند
وندر آن آینه دل را نگران ساخته اند.
مزار خواجه در گنبد جد اوست . (از مجالس النفائس ص 35). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مؤید شدن . [ م ُءَی ْ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مورد تأیید آسمانی قرارگرفتن . از سوی خدا تأیید و حمایت شدن : کسی کآمد در این خلوت به یکرنگی ...
امیر مؤید. [ اَ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) لقب منصوربن نوح سامانی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 363). و رجوع به امیر سدید و منصور... شود.
شیخ مؤید. [ ش َ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ششمین از ممالیک برجی . حکومت از سال 815 هَ . ق . تا 824 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به طبقات...
علی مؤید. [ ع َ ی ِ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) سبزواری سربداری . یازدهمین و آخرین امیر سربداری . وی از امرای خواجه وجیه الدین مسعود ب...
مؤید دیوانه . [ م ُ ءَی ْ ی ِ دِ دی ن َ ] (اِخ ) یا خواجه مؤید. از اولاد شیخ ابوسعید ابوالخیربود و از پریشانی دماغ دعوی سلطنت می کرد و بر سر ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.