مهبط. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) جای فرودآمدن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرودآمدن گاه . (ناظم الاطباء). آنجا که فرودآیند. فرودگاه . (یادداشت مؤلف ). ج ، مهابط. (ناظم الاطباء)
: چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد. (سندبادنامه ص
331).
چاه صفاهان مدان نشیمن دجال
مهبط مهدی شمر فنای صفاهان .
خاقانی .
یارب مرا برون بر زینجا که حیف باشد
یوسف به مهبط چه عیسی به مربط خر.
شرف الدین شفروه (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
امین خدا مهبط جبرئیل .
سعدی (بوستان ).
تختگاه و محط دولت بود
مهبط و بارگاه ایمان شد.
؟ (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
مهبط وحی ؛ آنجا که وحی آید.