گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مهل نویسه گردانی: MHL مهل . [ م َ ] (اِخ ) یکی ازجزایر ذیبةالمهل ۞ . (ابن بطوطه ). رجوع به ذیبة و ذیبةالمهل در ردیف خود شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی محل دین محل دین . [ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است به مسافت کمی در مشرق خشت به فارس . (ازفارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شه... بزرگ محل بزرگ محل . [ ب ُ زُ م َ ح َل ل / ح َ ] (ص مرکب ) بزرگ مرتبه . بزرگ مقام . بلندپایه : زهره و مشتری چنان نگرندپایه ٔ قَدرت ای بزرگ محل .سعدی . شیشه محل شیشه محل . [ شی ش َ / ش ِ م َح َل ل / ح َ ] (اِ مرکب ) کوشک بلور. (ناظم الاطباء). عالی محل عالی محل . [ م َ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه او را محل و مقام بالا است . والاجاه : نگه کرد سلطان عالی محل خودش در بلا دید و خر در وحل .سعدی (بوستان ... خلاف محل خلاف محل . [ خ ِ / خ َ ف ِ م َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) (اصطلاح نجوم ) بودن کوکب نهاری در روز تحت الارض و کوکب لیلی در شب فوق الارض . (ی... محل زمین محل زمین . [ ] (اِخ ) از توابع طهران و دارای معدن زعال سنگ است . (یادداشت مرحوم دهخدا). محل کردن محل کردن . [ م َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محل نهادن .محل گذاردن . رجوع به ترکیب محل کردن ذیل محل شود. محل گفتگو این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. محل کنسول این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. محل اقامت این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: جایباش jâybâŝ (پارسی نو).**** فانکو آدینات 09163657861 تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود