میانه
نویسه گردانی:
MYANH
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از شهرستانهای آذربایجان شرقی ، واقع در جنوب خاوری شهرستان تبریز. حدود، از شمال به شهرستان سراب . از جنوب به شهرستان زنجان . از خاور به شهرستان خلخال . رشته جبال بزکش به طول 48 هزار گز در حد شمالی این شهرستان واقع و وضع طبیعی آن کوه نسبتاً مسطح و دارای مراتع و ییلاقات بسیار است . کوه میانداغی در حدود شرقی این شهرستان در ده گرم و کوه قافلانکوه در جنوب شرقی شهرستان واقع و شوسه و خط آهن تهران - تبریز بااحداث چندین پل و تونل از این کوه عبور می کند و رودخانه های نسبتاً پرآبی دارد مانند سفیدرود (قزل اوزن ) و قرانقوچای و آیدوغموش . این شهرستان از سه بخش به شرح زیر تشکیل شده است : 1- بخش مرکزی با 80 آبادی و 36894 تن جمعیت . 2- بخش ترکمان با 120 آبادی و 49089 تن جمعیت . 3- بخش ترک با 90 آبادی و 31363 تن جمعیت ،که مجموع آبادیهای شهرستان 290 و جمعیت آن در حدود 117346 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
میانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ، ق ) وسط. (ترجمان القرآن جرجانی ). به معنی وسط و میان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جعشم . (منتهی الارب ). بین . میان ...
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام بخش مرکزی از شهرستان میانه است . این بخش محدود است از شمال به بخش ترکمان و ترک و از جنوب به شهرستان زنجان و...
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهر مرکزی شهرستان میانه ، واقع در 175هزارگزی جنوب خاوری تبریز و 21هزارگزی شمال پل معروف دختر (قزکورپوسی ، روی رو...
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 17هزارگزی خاوری رزاب با 1100 تن سکنه . آب آن از چشمه ...
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 28هزارگزی جنوب کرمانشاه با 120 تن سکنه . آب آن از...
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 14هزارگزی باختر فهلیان با 164 تن سکنه . آب آن ا...
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فهلیان بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 6هزارگزی باختر فهلیان با 164 تن سکنه آب آن از...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
در میانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) (از: در + میان + َه ) در میان . مابین . وسط. میان . خلال : تکبّد، تکبید؛ در میانه ٔ آسمان درآمدن آفتاب . (م...
میانه تن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (ص مرکب ) که تن نه فربه و درشت و نه لاغر و خرد و ریز دارد: ضغبوس ؛ شتر میانه تن . (از یادداشت مؤلف ).