اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناخن زدن

نویسه گردانی: NAḴN ZDN
ناخن زدن . [ خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) برانگیزانیدن و جنگ انداختن میان دو کس . (ناظم الاطباء). کنایه از جنگ انداختن میان دو کس باشد. (برهان قاطع). در میان دو کس فتنه انداختن . (آنندراج ). ۞ و نیز رجوع به ناخن بریکدیگر زدن شود :
میزند چشم تو هر لحظه به مژگان ناخن
ترسم ای شوخ میان من و تو جنگ شود.

ملاغنی (از آنندراج ).


چو تو سوار شوی ماه نو زند ناخن
که در میان دو خورشید گرم سازدجنگ .

قاضی نورالدین (از آنندراج ).


غمزه ات چون با دل مجروح من جوید نزاع
گر نخواهی خون شود بهر چه ناخن میزنی .

مخلص کاشی (از آنندراج ).


|| کنایه از اعتراض و ایراد کردن بر کسی . (آنندراج ) :
تو چون گذر کنی آنجا به نظم رنگینم
که مصرعش چمنی کرد و بیت بستانی
ضمیر وی به من اینجا نشان دهد هر جا
که ناخنی بزنی یا سری بجنبانی .

عرفی (ازآنندراج ).


|| ناخن خلانیدن . ناخن رساندن :
شد از زخمه مضراب مطرب کبود
ز ناخن زدن ناخنش گشت سود.

طالب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ناخن بردل زدن . [ خ ُ ب َ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تصرف در مزاج کسی کردن . (ناظم الاطباء). کنایه از تصرف در مزاج کردن باشد. (برهان ). ناخن به...
ناخن در دل زدن . [ خ ُ دَ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تصرف در مزاج کردن و تأثیر در دل نمودن . (شمس اللغات ). رجوع به ناخن بر دل زدن شود.
ناخن به دل زدن . [ خ ُ ب ِ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) صدمه زدن . آسیب رسانیدن : کند غرق ندامت طبع صاف من زلالی رازند ناخن بدل هر مصرع شوخم ه...
ناخن در سینه زدن . [ خ ُ دَ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تصرف کردن در مزاج . (بهارعجم ) (آنندراج ). ناخن به دل زدن . ناخن به جگر زد...
ناخن بر یکدیگر زدن . [ خ ُ ب َ ی ِ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) میان دو کس جنگ انداختن . (بهارعجم ) (فرهنگ نظام ) : تا میان بلبل و قمری شود غوغا بپ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.