اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناغض

نویسه گردانی: NAḠḌ
ناغض . [ غ ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نغض است . رجوع به نغض شود. || غیم ناغض ؛ ابر جنبده در پی یکدیگر. (منتهی الارب ). ابرهای جنبنده که بر روی همدیگر بغلتد. (ناظم الاطباء). ابرهائی که یکی بر اثر دیگری متحرک باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) کرکرانک کتف که جنبان باشد یا هر جای جنبان . (منتهی الارب ). غضروف الکتف حیث یجی ٔ و یذهب منه . (اقرب الموارد). نغض الکتف . غرضوف الکتف . (از معجم متن اللغة). غضروف کتف . (ناظم الاطباء). || در انسان : بن گردن ، آنجا که سر را حرکت دهد. (اقرب الموارد) (المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ناقض . [ ق ِ ](ع ص ) شکننده . (آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || بازکننده ٔ تاب رسن ...
ناقز. [ ق ِ ] (ع ص ) عطاء ناقز؛ دهش هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهش بیهوده و هیچکاره . (ناظم الاطباء). الناقز من العطاء؛ الخسیس و هو ذ...
ناقض عهد. [ ق ِ ع َ ] (ص مرکب ) شکننده ٔ پیمان . پیمان گسل . عهدشکن . پیمان شکن . عهدگسل . میثاق شکن : لایق و موافق نمی نماید به ترهات ناقص عقل...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.