ناقض
نویسه گردانی:
NAQḌ
ناقض . [ ق ِ ](ع ص ) شکننده . (آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || بازکننده ٔ تاب رسن و جز آن . (آنندراج ). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از نقض . رجوع به نقض شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ناقض عهد. [ ق ِ ع َ ] (ص مرکب ) شکننده ٔ پیمان . پیمان گسل . عهدشکن . پیمان شکن . عهدگسل . میثاق شکن : لایق و موافق نمی نماید به ترهات ناقص عقل...
ناغض . [ غ ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نغض است . رجوع به نغض شود. || غیم ناغض ؛ ابر جنبده در پی یکدیگر. (منتهی الارب ). ابرهای جنبنده که بر ...
ناقز. [ ق ِ ] (ع ص ) عطاء ناقز؛ دهش هیچکاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهش بیهوده و هیچکاره . (ناظم الاطباء). الناقز من العطاء؛ الخسیس و هو ذ...