اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نالان

نویسه گردانی: NALAN
نالان . (اِخ ) محمدرضا (میرزا...) ابن محمد عباس لکهنوئی ، متخلص به نالان . از شاعران قرن سیزدهم است و به روایت مؤلف صبح گلشن در قصبه ٔ جایس از مضافات لکهنو مسکن داشته و از شاگردان میرزا قتیل شاعر بوده و به عهد جوانی درگذشته است . او راست :
تا کی به شب فراق سازم
ای بخت شبی ز خواب برخیز.
یار می آید و من از سر ضعف
نتوانم ز خویشتن رفتن .
رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 501 و قاموس الاعلام ج 6 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نالان . (نف ) (از: نال ، نالیدن + ان ، پسوند صفت فاعلی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناله کننده . (برهان قاطع) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظ...
نالان . (اِخ ) نام کوهی است میان شیراز و کازرون . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : بشنزه در کازرون مالند و من ناله از شو...
نألان . [ ن َ ءَ ] (ع مص ) نأل . (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نأل شود.
نالان نالان . (ق مرکب ) در حال نالیدن . نال نالان . افتان و خیزان . با آه و ناله و زاری : این بیچارگک می آمد و می نالید تا نزدیک شهر رسیدم ....
نو و نالان . [ ن َ / نُو وُ ] (ص مرکب ) در تداول ، بالتمام نو. جامه ای در کمال نوی . جامه که هیچ پوشیده نشده یا کم پوشیده شده باشد: قبای ...
کوه نالان . [ هَِ ] (اِخ ) نام کوهی است در میان راه کازرون و شیراز. (آنندراج ).
نالان شدن .[ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نالیدن . (ناظم الاطباء). || مریض شدن . رنجور و بیمار گشتن : چون به ری شد یکچندی نالان گشت چون از بیماری...
نالان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سبب نالیدن شدن . (ناظم الاطباء).
پیر منحنی نالان . [ رِ م ُ ح َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سالخورده ٔ گوژپشت زاری کننده . || کنایه از چنگ خمیده است که نوازند : آن پیر بی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.