نزم . [ ن ِ
/ ن َ ] (اِ) آن بخار بود که به تازی ضباب گویند. (لغت فرس اسدی ص
343 از حاشیه ٔ برهان ) (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نژم . طبری :نِزْم
۞ (ابر، ابری که نزدیک به زمین است ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بخاری که در ایام زمستان و غیره پدید آید و ملاصق زمین باشد و هوا را تاریک سازد. (برهان قاطع) (آنندراج ). نژم . (برهان قاطع). این لفظ در تکلم خراسان و یزد به معنی مه و باران نم نم هست . جهانگیری بژم را به معنی شبنم ضبط کرده که تصحیف همین به نظر می آید. (فرهنگ نظام ). بخار. دود. دخان . بخاری که ملاصق زمین در هوا پدید آید و هوا را تاریک کند. (ناظم الاطباء)
: ز میغ و نزم که بد روز روشن از مه تیر
چنان نمود که تاری شب از مه آبان .
عنصری (از لغت فرس ).
و هوا که غلیظ باشد هر بامداد یا بیشتر روز نزم فروگرفته باشد چنانکه مردم نفس خوش نتواند زد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نبینی که بامداد که هنوز قوت فروغ آفتاب ضعیف باشد از آبدانها و زمین های تربخار برخیزد و هوا تیره شود و نزم که آن را به تازی ضباب گویند پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به نژم شود.