اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نشط

نویسه گردانی: NŠṬ
نشط. [ ن ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) درازکشندگان رسن تا نرم گردد و دوباره تافته شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفرد آن ناشط یا نشیط است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نشط. [ ن َ ] (ع مص ) گزیدن مار. (ازمنتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از المنجد). گزیدن و نیش زدن مارکسی...
نشت /našt/ معنی ۱. سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر؛ ترشح. ۲. (صفت) [قدیمی] سست و پژمرده. ۳. شکستگی و خرابی. ۴. [قدیمی] خراب؛ ضایع. ⟨ نشت کردن: (مص...
نشت . [ ن َ ] (ص ) در خراسان نشت به معنی زرد است ، گویند «انگور قدری نشت شده »؛ نیز پارچه ٔ نیم سوخته را که از نزدیک گرفتن با آتش زرد شده ن...
نشت . [ ن ِ ] (ص ) خوش . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ۞ . نیک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). با وشت = وش قیاس شود. (از حاشیه ٔ برها...
نشت آب . [ ن َ ] (اِ مرکب ) زه ِ آب . آب که از جائی نشت کرده و زهیده باشد. (یادداشت مؤلف ).
به فتح ن. پژمرده شدن در گویش کازرونی(ع.ش)
نشت شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ترنجیده گشتن : نشت شدن کاغذ و جامه ، ترنجیده گشتن آن . (یادداشت مؤلف ).
نشت کردن .[ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زهیدن : نشت کردن آب ، زهیدن آن . (یادداشت مؤلف ). || منتشر شدن مایعی چون مرکب و جز آن بیش از حد لاز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.