نضر
نویسه گردانی:
NḌR
نضر. [ ن ِ ] (ع اِ) نِضْر الرجل ؛ زن ِ مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). همسر مرد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
نیم نظر. [ ن َ ظَ ](اِ مرکب ) اندک التفاتی . مختصر عنایتی : آنچه سلطان کند به نیم نظرنکند دولت این درست بدان . فرخی .صد ملک دل به نیم نظر م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
علم نظر. [عِ مِ نَ ظَ]. (ا. مر.). فن نگاه کردن خوبان و معشوقان: کمال دلبری و حسن در نظربازی است به شیوه ٔ نظر از نادران دوران باش. حافظ (یادداشت مؤلف...
این ترکیب، ترجمهی واژه به واژهی point de vue فرانسوی یا point of view انگلیسی است. گذشتگان نظرگاه به کار میبردند و امروزه بهتر که دیدگاه بنویسیم. ع...
نقطه نظر. {نُ. هِ نَ ظَ). دیدگاه، نگرش، منظر. برابر با view point در انگلیسی.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: مَتوا matvã (سنسکریت) پَریکْشیک parikshik (سنسکریت پریکش: توجه + پسوند پهلوی «ایک») آدَریک (سنسکریت: آد...
نظر کردن . [ ن َ ظَک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن : چو بشنید میلاد افکنده سربه پیش و نمی کرد بر وی نظر. فردوسی .به باغ سرو سوی قامت...
نظر بستن . [ ن َ ظَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) چشم بستن . ازتماشا کردن و دیدن پرهیز و امساک کردن : ز پرهیزگاری که بود اوستادنظر بست هرگه که او رخ ...
نظر دادن . [ ن َ ظَ دَ ] (مص مرکب ) رای خود اظهار کردن . (یادداشت مؤلف ). اظهار نظر کردن . ابراز عقیده کردن . || تخفیف دادن در خراج : سلطان...