نعرة
نویسه گردانی:
NʽR
نعرة. [ ن ُ ع َ رَ ](ع اِ) خیشوم . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نُعرَة. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خودبینی . بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال فی رأسه نعرة؛ ای کبر. (منتهی الارب ). خیلاء. کبر. (اقرب الموارد). || (اِ) کار مقصود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که آهنگ وی کنند. (ناظم الاطباء). || بچه ٔ ناتمام گورخر در رحم مادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنینی که گورخر در رحم دارد پیش از آنکه خلقت آن کامل شود. (از اقرب الموارد). || یقال للمراءة و لکل انثی ما حملت نعرة قط؛ ای حملت ملقوجاً. (منتهی الارب ). بچه در شکم مادر چون شکل گیرد. اولاد الحوامل اذا صورت . (اقرب الموارد). جنین متشکل شده در زهدان . (ناظم الاطباء). || بادی که در بینی پیچد و آن را به لرزه درآورد. (از اقرب الموارد). بادی که در بینی درآید و آواز زه برآرد. (ناظم الاطباء). || میوه ای که درخت اراک دهد. نخستین بار درخت اراک . (از اقرب الموارد). || ذبابه ٔ درشت ازرق رنگی که بر چارپایان فرودآید و آزارشان کند و در بینی خر و اسب داخل شود، آن را نعرة گفته اند به مناسبت نعیر آن یعنی صدایش .ج ، نُعَر، نعرات . (از اقرب الموارد). خرمگس . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). مگس خر. (زمخشری ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نعره برآوردن . [ ن َ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غریو کشیدن . بانگ زدن . فریاد کشیدن : چو رستم شنید این سخنها تمام برآورد یک نعره و گفت نا...