نگهبانی . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) پاسداری . رعایت . نگه داری . تعهد
: و نگه دارد آنچه در عهده ٔ نگهبانی اوست از کار خلق خدایش . (تاریخ بیهقی ص
311). سلوک کن ... در رعایت آنچه ما آن را در نظر تو زینت دادیم و در پاسداری و نگهبانی آن . (تاریخ بیهقی ص
313). فکر و تدبیرش صرف نمی شود مگر در نگهبانی حوزه ٔ اسلام . (تاریخ بیهقی ص
312).
یکی باب عدل است و تدبیر و رای
نگهبانی خلق و ترس خدای .
سعدی .
سپه را نگهبانی شهریار
به از جنگ در حلقه ٔ کارزار.
سعدی .
|| پاسبانی
: چون شدم غایب از درْت به ارزانی
نیک مردی بنشاندم به نگهبانی .
منوچهری .
|| مراقبت .ترصد
: صحبت ما به نگهبانی دم می گذرد
تیغ بر کف همه جا پشت سر خود داریم .
صائب .