نوش
نویسه گردانی:
NWŠ
نوش . (نف مرخم ) گوش کننده . شنونده . مخفف نیوش است که شنیدن و گوش کردن باشد. رجوع به نیوش شود.
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نوش آگین . (ص مرکب ) نوش آمیغ. به شهد و شکرآمیخته . شکرپرورد. به نوش آمیخته . نوشین : آنکه در یاقوت نوش آگین او شکّر سرشت قوت عشاقش از آن یاق...
نوش آمیغ. (ص مرکب ) آمیخته به شهد. (فرهنگ فارسی معین ). به نوش آمیخته . (یادداشت مؤلف ) : همه به تنبل و بند است بازگشتن اوشرنگ نوش آمیغ ا...
نوش آباد. (اِ مرکب ) شکرستان . شکرزار. || کنایه از لب معشوق : چو بگرفت از شکر خوردن دل شاه به نوش آباد شیرین شد دگر راه .نظامی .
نوش آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ غربی شهرستان رفسنجان ، در 12 هزارگزی غرب رفسنجان و 7 هزارگزی شمال جاده ٔ رفسنجان به یزد، در جلگه...
نوش آباد. (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خاش شهرستان زاهدان ، در 3 هزارگزی شمال خاش و یک هزارگزی شرق راه زاهدان به خاش ، در جلگه ٔ گر...
نوش آباد. (اِخ ) قصبه ای است از بخش آران شهرستان کاشان ، در 4 هزارگزی مغرب آران در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 5250 تن سکنه دارد. آبش ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نوش گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) خوش گوار. (آنندراج ). در گوارائی چون آب زندگانی ، زیرا که چشمه ٔ نوش آب حیوان است . (فرهنگ فارسی معین ). گوارا : ...
نوش کردن. تاوان چیزی پس دادن. دریافت ضربه در تلافی ضربه زده شده. معنی ضرب المثل ” زدی ضربتی، ضربتی نوش کن “ ضرب المثلهای ایرانی ارسال دیدگاه آشنایی ب...
نوش جان . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی که ممد و مقوی حیات باشد یامرغوب و محبوب جان . (آنندراج ). || (صوت مرکب ) به صورت خطاب و د...