اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوش

نویسه گردانی: NWŠ
نوش . [ ن ُ وِ ] (اِ) مکتوب و نوشته و سرنوشت و تقدیر(؟). (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
حرف نوش . [ ح َ ] (نف مرکب ) جلال الدین بلخی این کلمه را بجای حرف نیوش یعنی سخن شنو آورده است : حرف گوی و حرف نوش و حرفهاهر سه جان دارند...
پنج نوش . [ پ َ ] (اِ مرکب ) معجونی باشد مرکب از پنج چیز که بجهت تقویت دل خورند، و معرب آن فنجنوش است . (برهان قاطع). نوعی است از ترکیب ک...
نا و نوش . [ وُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نغمه و نی شنیدن و شراب نوشیدن و حاصل معنی عشرت وطرب است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ...
جرعه نوش . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) جرعه کش . باده نوش . آنکه جام شراب را تا ته آن مینوشد. (ناظم الاطباء) : من جرعه نوش بزم تو بودم هزار...
باده نوش . [ دَ / دِ ] (نف مرکب )میخواره . (ناظم الاطباء). شرابخوار. می خوار. می گسار.شرابخواره . باده نوش . باده خوار. باده کش : باده نوشان درآمد...
نوش کردن. تاوان چیزی پس دادن. دریافت ضربه در تلافی ضربه زده شده. معنی ضرب المثل ” زدی ضربتی، ضربتی نوش کن “ ضرب المثل‌های ایرانی ارسال دیدگاه آشنایی ب...
دختر نوش . [ دُ ت َ رِ ] (اِخ ) بنت الهنی ٔ.دختر لقیطبن زرارة، که پدرش وی را بنام دختر کسری نامید و عرب از آن پس این نام را بتعریب دختنوس ...
شهره نوش . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) فرزندگوهرآگین خزانه دار سلطان مسعود غزنوی است . بیهقی دروقایع سال 424 هَ . ق . می نویسد : طاهر دبیر، شغل کدخدایی ...
دردی نوش . [ دُ ] (نف مرکب ) دردی نوشنده . دردنوش .دردآشام . دردخور. دردی کش . در بیت ذیل از مولوی معنوی منقول در آنندراج دردی نوشت آمده اس...
نوش آباد. (اِخ ) قصبه ای است از بخش آران شهرستان کاشان ، در 4 هزارگزی مغرب آران در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 5250 تن سکنه دارد. آبش ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.