اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نهار

نویسه گردانی: NHAR
نهار. [ ن َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضد لیل ، یعنی روشنی مابین طلوع فجر تا غروب آفتاب یا از طلوع آفتاب تا غروب آن ۞ . (منتهی الارب ). روشنی گسترده ٔ کشیده شده از مشرق به سوی مغرب را نامند و در عرف زمانی را گویند که این روشنائی در آن مدت باقی است . (از کشاف ، از جامعالرموز). مترداف یوم وضد لیل است . (از متن اللغة). ج ، اَنهُر، نُهُر، او لایجمع کالسراب و العذاب . (از منتهی الارب ) :
کی بود کردار ایشان همسر کردار او
کی تواند بود تاری لیل چون روشن نهار.

فرخی .


تا در بر هر پستی پیوسته بلندیست
تا درپس هر لیلی آینده نهاری است .

فرخی .


ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود
بدان زمان که بسیج نهار کرد نهار.

فرخی .


که اوستاد نیابی به از پدر ز فلک
پدر چه کرد همان پیشه کن به لیل و نهار.

؟ (از تاریخ بیهقی ).


اگر دهر منکر شود فضل او را
شود دشمن دهر لیل و نهارش .

ناصرخسرو.


من تولاّ به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.

ناصرخسرو.


از علی علم و شجاعت سوی امت ظاهر است
روشن و معروف و پیدا چون نهار ای ناصبی .

ناصرخسرو.


پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست
گردنده فلک نیز به کاری بوده ست .

خیام .


شب شده روز اینت نهاری شگرف
گل شده سرو اینت بهاری شگرف .

نظامی .


چون زر سرخ سپهر سوی ترازو رسید
راست برابر بداشت کفه ٔ لیل و نهار.

خاقانی .


بگسلد ار حد کند عقده ٔ رأس و ذنب
بردرد ار رد کند پرده ٔ لیل و نهار.

خاقانی .


بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار.

سعدی .


|| انتشار روشنائی بینائی و افتراق آن ۞ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || چوزه ٔ سنگخوار یا جغد نر یا بچه ٔ چوبینه و شوات نر، و ماده ٔ آن را لیل خوانند. (از منتهی الارب ).بچه ٔ خرچال و سنگ خوارک . (برهان قاطع). جوجه ٔ قطا، یا بوم نر یا بچه کروان یا حباری نر یا بچه ٔ آن . (از متن اللغة). ج ، اَنهِرَة.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نهار. [ ن َ ] (ص ، اِ) ناهار. (جهانگیری ) (رشیدی ). ناشتا. (رشیدی ). چیزی نخورده . گرسنه . (فرهنگ خطی ). مخفف ناهار است که چیزی نخوردن ۞ از ب...
نهار. ۞ [ ن ِ ] ۞ (اِمص ، اِ) کاهش . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). کاهش و گدازش تن . (اوبهی ) (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از رشیدی ) (انجم...
نهار. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. در 22 هزارگزی اهر و 55 هزارگزی جاده ٔ تبریز به اهر، در منطقه ٔ کوهستانی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نهار بازار. [ ن َ ] (اِ مرکب ) گاه نهار. گاه خرید و فروش نان و خوردنی های دیگر به ظهر. گاه شلوغی نانوائی و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). دقا...
لیل و نهار. [ ل َ / ل ِ ل ُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . شب و روز : پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست گردنده فلک نیز به کا...
نهار و ناشتا. [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) صبح هیچ نخورده . (یادداشت مؤلف ).
باغ لیل و نهار. [ غ ِ ل َ ل ُ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشاره به باری تعالی است . (ناظم الاطباء). || کنایه از آفتاب عالمتاب است . (ن...
اعتدال لیل و نهار. [ اِ ت ِ ل ِ ل َ/ ل ِ ل ُ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تساوی شب و روز که هر یک دوازده ساعت تمام باشد. (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.