اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
چوب و چماق . [ ب ُ چ ُ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) (یادداشت مؤلف ). رجوع به چوب و رجوع به چماق شود.- چوب و چماق همراه داشتن یا با چوب و...
چرب و چپول . [چ َ ب ُ چ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، چرب و چیل . چرب و چیلی . بیشتر به اطفالی گویند که غذای چرب خورده ، لب ها و ...
چرک و چپول . [ چ ِ ک ُ چ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرک و پرک . چرک و شوخ . شوخ و کثافت . و رجوع به چرک و «چرک و پرک » شود.
رنگ و روغن . [ رَ گ ُرَ / رُو غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح نقاشی پرده ها و تابلوهایی را گویند که با رنگ آمیخته با روغن تصویر شده ...
دید و وادید. [ دی دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دید و بازدید. بملاقات یکدیگر رفتن : عید نوروز مبارک را بود عین الکمال دید و وادیدی که آئین و شع...
تنه و توشه . [ ت َ ن َ / ن ِ وُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) مجموع پهناو درازا و سطبرای آدمی : او به تنه و توشه ٔ فلان است .(یادداشت بخط م...
جار و مجرور. [ جارْ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ادات جر و مدخول آن را گویند. در نحو حروفی که مدخول خود را جر دهند جار و مدخول آنها را مجر...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ارتاواس artāvās (سنسکریت: ارتهه وصه arthavaśa)***فانکو آدینات 09163657861
غرور و تعصب (۱۷۹۶)، نام کتاب بسیار مشهوری از نویسندهٔ انگلیسی، جین آستن است. این کتاب، دومین داستان جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، در ...
فراز و فرود کنایه به دور کامل از پدیداری و میرایی در هر چیزست. برای مثال به بالا رفتن و سرنگونی فواره آب گفته می شود... یا به فرازش کامل خورشید در ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.