۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۴ ثانیه
ترس و لرز. [ ت َ س ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خوف و هراس . اضطراب و بیم : با هزار ترس و لرز آن شب را در مقابل گلوله ٔ توپ دشمن صبح کرد...
ترت و پرت . [ ت َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) هذیان . پرت و پلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (ص مرکب ، از اتباع ) تار و مار. ترت و مرت ....
تخس و پخس . [ ت ُ س ُ پ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . متفرق ، و با کردن صرف شود. - تخس و پخس کردن ؛ به قسمت های نامتناسب و دور از هم ...
ترت و مرت . [ ت َ ت ُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تباه و تبست باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51). این لغت از اتباع است بمعنی تاخت و تاراج...
تخت و تاج . [ ت َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سلطنت و پادشاهی . تاج و تخت . فرمان روایی : مخالف خرش برد و سلطان خراج چه اقبال بینی در آن ...
تال و مال . [ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . (برهان ) (ناظم الاطباء). تار و مار. (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا)(فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ...
تنگ و تار. [ ت َگ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تنگ و تاریک . بی وسعت و بی روشنایی . خلاف فراخ و روشن . محقر و تاریک : غار جهان گرچه تنگ و تار شد...
تلخ و ترش . [ ت َ خ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) محنت و مشقت دنیا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : به تلخ و ترش رضا ده به خوان گ...
تلک و پلک . [ ت ِ ل ِ ک ُ پ ِ ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) تلک پلک . رجوع به همین کلمه شود.
تنگ و ترش . [ ت َ گ ُ ت ُ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ناموزون و کوتاه و تنگ ، در صفت جامه : جامه ای تنگ و ترش ؛ جامه ای تنگ و بی اندام . جامه ا...