اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وار

نویسه گردانی: WʼR
وار. (اِ) رسم و عادت . (برهان ) (جهانگیری ) :
فرخ آنکس که وار خود بشناخت
کار خود را به وار خود پرداخت .

جامی (از جهانگیری ).


|| طرز و روش . (غیاث ). || نوبت . (جهانگیری ) (آنندراج ). زمان . دور. واره :
وار آذر گذشت و شعله ٔ آن
شعله ٔ لاله را زمان آمد.

رودکی .


و رجوع به واره شود. || دستور. (غیاث ). || مهر و محبت . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
بهشتی وار. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) چون بهشتی . بهشتی گونه . مانند بهشتیان : بهشتی دید در قصری نشسته بهشتی وار در بر خلق بسته .نظامی .
ترتیب وار. [ ت َ ] (ص مرکب ) مرتب و باترتیب . (ناظم الاطباء).
تفصیل وار. [ ت َ ] (ق مرکب )به تفصیل مشروحاً. مفصلا و با دقت . (ناظم الاطباء).
خلیفت وار. [ خ َ ف َ ] (ق مرکب ) مانند خلیفه : خلیفت وار نور صبحگاهی جهان بستد سپیدی از سیاهی .نظامی .
خلیفه وار. [ خ َ ف َ / ف ِ ] (ق مرکب ) مانند خلیفه . شبیه خلیفه : می بود خلیفه وار مشهوراز بی خلفی چو شمع بی نور.نظامی .
دایره وار. [ ی ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مانند دایره . چون دایره . دائره وار. گردهمچون دایره . دایره کردار. برسان دایره : بگرد نقطه ٔعالم سپهر دایره...
چشمه وار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) چشمه مانند. سوراخ مانند : یکی درع رخشنده ٔ چشمه دارکه در چشم نامد یکی چشمه وار. نظامی .رجوع به چش...
درویش وار. [ دَرْ ] (ص مرکب ) چون درویش . بسان درویشان . همانند درویشان . درویش گونه : یکی نصیحت درویش وار خواهم کردکه این موافق شاه زمانه...
سکندر وار. {سِ کَ ن دَ ر}. (ص. ق. مرکب ) چون اسکندر وارونه گشت ، سکندر وارد شد . مَن آن آیینه را دیدم به دَست آرم شاخه ای اَگَر می‌گیرد این شتر زَمانی...
یاقوت وار. [ قوت ْ ] (ص مرکب ) مانند یاقوت . سرخ : یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژاله کرده بر او حواله غواص در دریا. کسائی .بیا ساقی آن آب یاق...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.