اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وار

نویسه گردانی: WʼR
وار. (اِ) رسم و عادت . (برهان ) (جهانگیری ) :
فرخ آنکس که وار خود بشناخت
کار خود را به وار خود پرداخت .

جامی (از جهانگیری ).


|| طرز و روش . (غیاث ). || نوبت . (جهانگیری ) (آنندراج ). زمان . دور. واره :
وار آذر گذشت و شعله ٔ آن
شعله ٔ لاله را زمان آمد.

رودکی .


و رجوع به واره شود. || دستور. (غیاث ). || مهر و محبت . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
طاوس وار رفتن . [ وو رَ ت َ ] (مص مرکب ) نوعی از ورزش کشتی گیران که واژگونه شده خود را مثل طاوس رقصان کنند، و آن رادر عرف هند، مورچال خوا...
بنات النعش وار. [ ب َ تُن ْ ن َ ] (ق مرکب ) مانند بنات النعش : بفرمود آن صنم تا آن بت چندبنات النعش وار از هم پراکند. نظامی .اکثری را طعمه ٔ ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بنه وار هفت لنگ . [ ب ُ ن َ هََ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش زراس است که در شهرستان اهواز واقع شده است . و دارای 195تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغر...
وعر. [ وَ] (ع ص ) زمین درشت . (مهذب الاسماء). دشوار. خلاف سهل .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اَوْعُر، اوعار، وعور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا...
وعر. [ وَ ع َ ] (ع مص ) وُعورة. وعارة. وعور. دشوار گردیدن جای . || پر شدن سینه ٔ کسی از خشم و کینه . لغتی است در وعز. (منتهی الارب ) (از اقرب...
وعر. [ وَ ع ِ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دشوار و صعب . (ناظم الاطباء). || شعر معر وعر؛ موی کم ریخته شده . (ناظم الاطباء) (...
عر و عر. [ ع َرْ رُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حکایت آواز خر. نهیق . عرعر.- عر و عر کردن ؛ آواز برآوردن خر.- || مجازاً و در مقام استخفاف ، ن...
عر و عر. [ ع ُرْ رُ ع ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرفتار استفراغ و غثیان شدن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.