اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وعر

نویسه گردانی: WʽR
وعر. [ وَ ع َ ] (ع مص ) وُعورة. وعارة. وعور. دشوار گردیدن جای . || پر شدن سینه ٔ کسی از خشم و کینه . لغتی است در وعز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به وعز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
وعر. [ وَ] (ع ص ) زمین درشت . (مهذب الاسماء). دشوار. خلاف سهل .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اَوْعُر، اوعار، وعور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا...
وعر. [ وَ ع ِ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دشوار و صعب . (ناظم الاطباء). || شعر معر وعر؛ موی کم ریخته شده . (ناظم الاطباء) (...
وار. (پسوند) ۞ مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به ای...
وار. (اِ) رسم و عادت . (برهان ) (جهانگیری ) : فرخ آنکس که وار خود بشناخت کار خود را به وار خود پرداخت .جامی (از جهانگیری ). || طرز و روش . (غیا...
وار. (اِخ ) دهکده ای است از دهستان خرورق واقع در بخش حومه ٔ شهرستان خوی و در 14 هزارگزی خوی و 7 هزارگزی جاده شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . در...
وار. (اِخ ) ۞ نهری است سیلابی در فرانسه که از نواحی آلپ ماریتیم ۞ سرچشمه میگیرد و پوزه تنیه را آبیاری میکند و به مدیترانه میریزد و 1...
وار. (اِخ ) ناحیه ای است در جنوب فرانسه و از پروانس ۞ استان جنوبی فرانسه و چند ولایت و شهرستان تولون مرکب است و 413000 تن سکنه دارد.
وأر. [ وَءْرْ ] (ع مص ) ترسانیدن . || در بدی افکندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آتشکده ساختن جهت آتش . (منتهی الارب ).
کلمه قدیمی شیرازی تلفظ: رو بر وزن مو + وار بر وزن کار قسمت رویی گیوه که با نخ ضخیم و سفید رنگ دوخته میشود.
رو وار. (اِ) این کلمه در بیت ذیل از نظام قاری آمده است اما معنی آن روشن نیست شاید نام نوعی پارچه باشد : آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۵ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.