وعر
نویسه گردانی:
WʽR
وعر. [ وَ ع َ ] (ع مص ) وُعورة. وعارة. وعور. دشوار گردیدن جای . || پر شدن سینه ٔ کسی از خشم و کینه . لغتی است در وعز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به وعز شود.
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عر و عر. [ ع َرْ رُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حکایت آواز خر. نهیق . عرعر.- عر و عر کردن ؛ آواز برآوردن خر.- || مجازاً و در مقام استخفاف ، ن...
عر و عر. [ ع ُرْ رُ ع ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرفتار استفراغ و غثیان شدن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
عسل وار. [ ع َ س َ ] (ص مرکب ) مانند عسل . (از فرهنگ فارسی معین ). چون عسل : تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد. (مرز...
شکم وار. [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) به اندازه ٔ یکبار سیر خوردن . به اندازه ٔ یک بار خوردن و سیر شدن غذا : چرا از پی یک شکم وار نان گراینده باید ب...
شمس وار. [ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) خورشیدوار. مانند آفتاب . سخت تابان و رخشان بسان آفتاب : پیش فکر او که رخشد شمس وارشمس گردون رابه حربای...
صبح وار. [ ص ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند صبح . همانند صبح . سپید و روشن : سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمد...
صدف وار. [ ص َ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بکردار صدف . بمانند صدف : شود پلنگ کشف وار در میان حجررود نهنگ صدف وار در نشیب میاه . عبدالواسع جبلی .او ...
رسن وار. [ رَ س َ ] (ص مرکب ) همچون رسن . همانندرسن . مانند رسن . مثل ریسمان . ریسمان وار. که مثل ریسمان بلند باشد. که مانند رسن دراز باشد : س...
رطب وار. [ رُ طَ ] (ص مرکب ) مانند رطب .مثل خرما. خرماکردار. (یادداشت مؤلف ) : به فیاضی که بخشد با رطب خارکه بی خارم نیابد کس رطب وار.نظامی ...
آتش وار. [ ت َ ] (ص مرکب ) مانند آتش . زود بالاگیرنده و زود فرونشیننده : اسکندر مردی بود که آتش وار سلطانی وی نیرو گرفت و بر بالا شد روزی چن...