وأر
نویسه گردانی:
WʼR
وأر. [ وَءْرْ ] (ع مص ) ترسانیدن . || در بدی افکندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آتشکده ساختن جهت آتش . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
وار. (پسوند) ۞ مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به ای...
وار. (اِ) رسم و عادت . (برهان ) (جهانگیری ) : فرخ آنکس که وار خود بشناخت کار خود را به وار خود پرداخت .جامی (از جهانگیری ). || طرز و روش . (غیا...
وار. (اِخ ) دهکده ای است از دهستان خرورق واقع در بخش حومه ٔ شهرستان خوی و در 14 هزارگزی خوی و 7 هزارگزی جاده شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . در...
وار. (اِخ ) ۞ نهری است سیلابی در فرانسه که از نواحی آلپ ماریتیم ۞ سرچشمه میگیرد و پوزه تنیه را آبیاری میکند و به مدیترانه میریزد و 1...
وار. (اِخ ) ناحیه ای است در جنوب فرانسه و از پروانس ۞ استان جنوبی فرانسه و چند ولایت و شهرستان تولون مرکب است و 413000 تن سکنه دارد.
وال وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) به سان ماهی وال . به شیوه ٔ بال : ماهی وال است طمع دور دارزود به دم درکشدت وال وار. ناصرخسرو.رجوع به وال و ب...
وایه وار. [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از قضات عالی مقام دوره ٔ ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ص 75).
وشی وار. [ وَ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ . (فرهنگ فارسی معین ) : روی وشی وار کن به وشّی ساغرباغ نگه کن چگونه وشّی وار است .خسروی (از فرهنگ فارسی...
هوش وار. (ص مرکب ) همانند هوش . چون هوش .
کلمه قدیمی شیرازی
تلفظ: رو بر وزن مو + وار بر وزن کار
قسمت رویی گیوه که با نخ ضخیم و سفید رنگ دوخته میشود.