وار
نویسه گردانی:
WʼR
وار. (اِخ ) دهکده ای است از دهستان خرورق واقع در بخش حومه ٔ شهرستان خوی و در 14 هزارگزی خوی و 7 هزارگزی جاده شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . در دامنه ٔ کوه واقع و منطقه ای معتدل است و 955 تن سکنه دارد. آب آن از رود الند تأمین میشود و محصول آن غلات و توتون و زردآلو و کرچک و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنها جاجیم بافی است . راه ارابه رو دارد و در تابستان میتوان با اتومبیل به آنجا رفت . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
یزدان وار. [ ی َ دان ْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند خدا. همچون یزدان در فضل و فیض : اگر ذات تو یزدان وار فیض و فضل می راندضمیرم نیز نحل آسا شف...
یعقوب وار. [ ی َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند یعقوب . همچون یعقوب پیغمبر : صدری که صیت یوسف جاهش به خاصیت روشن کند جهان را یعقوب وار چشم .از...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نوبتی وار. [ ن َ / نُو ب َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند نوبتی . چون نوبتی . جنیبت وار : سبز خنگ سپهر پیوسته نوبتی وار زیر زین تو باد.انوری .
نظاره وار. [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] (ق مرکب ) مانند تماشاچیان . چون تماشاگران : مر مرا بنمای محسوس آشکارتا ببینم مر ترا نظاره وار.مولوی .
نادان وار. (ق مرکب ) مثل نادان ها. جاهلانه . چون نادانان : و اگر چه از علم بهره ٔ تمام داشت نادان وار در آن خوضی می پیوست . (کلیله و دمنه ...
محتشم وار. [ م ُ ت َ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همانند محتشمان . چون مردم باحشمت : چو صبح صادق آمد راست گفتارجهان در زر گرفتش محتشم وار.نظامی .
مشاطه وار. [ م َش ْ شا / م َ طَ / طِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همچون آرایشگر. همچون مشاطه . مشاطه گونه . مانند مشاطه : از بهر عروسان فکرتت راآرایش ...
مشتاق وار. [م ُ ] (ق مرکب ) مشتاق مانند. آرزومندانه : گفت روزی میشدم مشتاق وارتا ببینم در بشر انوار یار.مولوی (مثنوی چ خاور ص 169).
مشعله وار. [ م َ ع َ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) همچون مشعل سوزان و شعله ور : ما و خاک و پی وادی سپران کز تَف و نم آهشان مشعله وار و مژه سقا بینند....