گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وار نویسه گردانی: WʼR وار. (اِخ ) ناحیه ای است در جنوب فرانسه و از پروانس ۞ استان جنوبی فرانسه و چند ولایت و شهرستان تولون مرکب است و 413000 تن سکنه دارد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی پری وار پری وار. [ پ َ ] (ص مرکب ) مانند پری . چون پری . پریوش :یکی خوی و لطفی پریوار داشت یکی روی در روی دیوار داشت .سعدی (بوستان ). تاج وار تاج وار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) مانند تاج . لایق تاج . || گرانبها. || گوهر یا چیزی که در خور تاج پادشاهان باشد. خجل وار خجل وار. [ خ َ ج ِ ] (ص مرکب ) مانند خجلت زده ، شبیه به خجلت زدگان . مانند خجلت پیشگان . از روی خجلت . شرم زده . شرمسار : چون تو خجل وار برآری نف... خرس وار خرس وار. [ خ ِ ](ص مرکب ، ق مرکب ) مانند خرس . شبیه خرس : بر خواب و خورد فتنه شدستند خرس وارتا چند گه چنو بخورند و فرومرند.ناصرخسرو. خصم وار خصم وار. [ خ َ ] (ق مرکب ) دشمنانه . (یادداشت بخط مؤلف ) : یک تن ز اولیای من از بهر خون من زنهار خصم وار مگیرید دامنش .سوزنی . جفت وار جفت وار. [ ج ُ ] (اِ مرکب ) واحد مساحت ، به اندازه ٔ یک جفت . چند یک جفت . بقدر جفتی . به اندازه ٔ یک جفت زمین : هر کس زندگانی یابد بیند که ... چرخ وار چرخ وار. [ چ َ ] (ص مرکب ) مانند چرخ . چرخ مانند. چرخ وش . آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش . دوار مثل چرخ : درنگ ... درم وار درم وار. [ دِ رَ ] (اِ مرکب ) به اندازه ٔ درم : یک درم وار دید نور سپیدچون سمن بر سوادسایه ٔ بید.نظامی . هوش وار هوش وار. (ص مرکب ) همانند هوش . چون هوش . وشی وار وشی وار. [ وَ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ . (فرهنگ فارسی معین ) : روی وشی وار کن به وشّی ساغرباغ نگه کن چگونه وشّی وار است .خسروی (از فرهنگ فارسی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۵ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود