اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ور

نویسه گردانی: WR
ور. [ وِ ] (اِ) پرگویی . گفتار بیهوده . سخن بیهوده . سخن بیفایده .
- ور زدن ؛ در تداول ، پرگویی کردن . حرفهای بیهوده گفتن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نیزه ور. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ وَ ] (ص مرکب ) مسلح شده با نیزه . نیزه دار. (ناظم الاطباء). که با نیزه جنگد : وز آن گرزداران نیزه وران که می تاختن...
کینه ور. [ ن َ / ن ِ وَ ] (ص مرکب ) ۞ صاحب کینه و صاحب عداوت و بی مهر. (برهان ). کینه دار. کینه ورز. (آنندراج ). پهلوی ، کین ور ۞ . ارمنی ، کین...
ماده ور. [ دَ وَ ] (ص مرکب ) درد و تهمت بر(؟) بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162) : از همه نیکی و خوبی دارد اوماده ور بر کار خویش ار دارد او ...
کشتی ور. [ ک ُ وَ ] (ص مرکب ) کشتی گیر. پهلوان . آنکه کشتی گیرد : نه با کشتی وران ۞ زور آزمایم نه با میخوارگان رامش فزایم .(ویس و رامین ).
کلاه ور. [ ک ُ وَ ] (ص مرکب ) بمعنی کلاه ملک . (آنندراج ). تاجور. کلاهدار. تاجدار. پادشاه . و رجوع به ترکیب کلاه ملک شود.
کمین ور. [ ک َ وَ ] (ص مرکب ) آنکه در کمین می نشیند. کمین گر.(ناظم الاطباء، ذیل کمین گر). کمین کننده : طلایه به پیش اندرون چون قبادکمین ور ...
کوزه ور. [ زَ/ زِ وَ ] (ص مرکب ) صاحب و مالک کوزه . (آنندراج ). صاحب کوزه . کوزه دار. (فرهنگ فارسی معین ) : باغ ز هر غنچه شده کوزه ورگردش چر...
جینه ور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) پل صراط. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و متصل نیز نویسند.(انجمن آرا). رجوع به چنیود و جنیور و جینور شود.
چاره ور. [ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب )صاحب تدبیر. مدبر. || معالج . علاج کننده .
بهره ور. [ ب َ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب ) محظوظ و کامران و نیک بخت و کامیاب . (ناظم الاطباء). سودبرنده . کامیاب . برخوردار.بهره بر. بافایده . (یادداشت...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.