اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ورا

نویسه گردانی: WRʼ
ورا. [ وَ / وِ / وُ ] (ضمیر + حرف اضافه ) مخفف او را. (برهان ) (ناظم الاطباء). «ورا بین که با ماچه ها میکند.» یعنی او را بین . (برهان ) :
میغ ماننده ٔ پنبه ست و ورا باد نداف
هست سدکیس ، درونه که بدو پنبه زنند.

بوالمؤید.


به ناز باز همی پرورد ورا دهقان
چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز گریغ.

شهید.


دلی کو پر از زوغ هجران بود
ورا وصل معشوق درمان بود.

بوشکور.


نداند مشعبد ورا بند چون
نداند مهندس ورا درد چند.

منجیک (از صحاح الفرس ).


فلک مر جامه ای را ماند ازرق
ورا همچون طراز خوب کرکم .

منجیک .


ببوسید پای و رکیب ورا
همی خیره گشت از نهیب ورا.

فردوسی .


جهان آفرین را ستایش گرفت
نیایش ورا در فزایش گرفت .

فردوسی .


ورا دید با دیدگان پر ز خون
به زیر زنخ دست کرده ستون .

فردوسی .


بسی خیمه ها کرده بود او درست
مر آن خیمه های ورا چاره جست .

عنصری .


فرمانْش رونده در همه عالم باد
بدخواه ورا دم زدن اندر دم باد.

منوچهری .


احباب ورا سعادت بی غم باد.

منوچهری .


همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی
نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی .

منوچهری .


خدای را به یگانی بدان و از پس او
به هر چه گفت رسول ورا مصدق دار.

ناصرخسرو.


خاک بر سر کند شهی که ورا
نبود در زمانه حکم روا.

سنایی .


گوئی ز بهر مهر ورا آفرید و بس
اندر نهاد آدمیان کردگار دل .

سوزنی .


نکنم روی ورا با مه دوهفته قیاس
ور کنم بر مه دو هفته نهم بار سپاس .

سوزنی .


دین پاکیزه و عقل و خرد کامل او
مر ورا جز همه نیکوئی تلقین نکند.

سوزنی .


گر نشستی ورای خاقانی
نه ورا عیب و نه ترا هنر است .

خاقانی .


ورابی انده و تیمار دارید
همش از جمله ٔ خاصان شمارید.

نظامی .


آنکه ورا دوست ترین بود گفت
در بن چاهیش بباید نهفت .

نظامی .


گرچه از میری ورا آوازه ای است
همچو درویشان مر او را کازه ای است .

مولوی .


مرا گویند چشم از وی بپوشان
ورا گوبرقعی بر خویشتن پوش .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ورا. [ وَ ] (از ع ، حرف اضافه ، ق ) وراء. پس . عقب . بعد. (ناظم الاطباء).در پس . در عقب . پشت . خلف . جز. بجز. غیر. بغیر. مگر.سوا. (ناظم الاطباء). ...
[وِ] وی را
وراء. [ وَ ] (ع اِ)فرزند فرزند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ولد ولد.(از اقرب الموارد). فرزندزاده . خلف . (ناظم الاطباء):هذا ابنی من الوراء؛ ...
وراء. [ وَ ءَ / ءُ / ءِ ] (ع اِ) مبنی و مثلثةالاَّخر، جلو. پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قدام . (از ناظم الاطباء) || سپس . (منتهی الارب...
فرا /farā/ معنی ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آن‌سوتر: فرابنفش، فراطبیعی. ۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که د...
صبر زرد ، شاخ بزی ، گیاه هزار درمان ، آلوورا ، تقویت کننده گلبول های سفید خون ، تقویت کننده معده و روده ، ترمیم کننده سوختگی پوست ، نرم کننده و مرطوب...
صبر زرد گیاهی داروئی بومی مناطق ساحلی جنوب ایران در جنگهای باستانی برای ترمیم و ضدعفونی زخمها استفاده میگردیده است.
ورع . [ وَ ] (ع مص ) وَرَع . وَراعَة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به و...
ورع . [ وَ رَ ] (ع مص ) وراعة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پرهیزگار شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج ...
ورع . [ وَ رِ ] (ع ص ) پرهیزگار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پارسا. باورع . خویشتن دار. پارسای . (نصاب ). || بددل . || خرد و ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.