وراء
نویسه گردانی:
WRʼʼ
وراء. [ وَ ] (ع اِ)فرزند فرزند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ولد ولد.(از اقرب الموارد). فرزندزاده . خلف . (ناظم الاطباء):هذا ابنی من الوراء؛ ای ابن ابنی . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
وراء. [ وَ ءَ / ءُ / ءِ ] (ع اِ) مبنی و مثلثةالاَّخر، جلو. پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قدام . (از ناظم الاطباء) || سپس . (منتهی الارب...
ورا. [ وَ ] (از ع ، حرف اضافه ، ق ) وراء. پس . عقب . بعد. (ناظم الاطباء).در پس . در عقب . پشت . خلف . جز. بجز. غیر. بغیر. مگر.سوا. (ناظم الاطباء). ...
ورا. [ وَ / وِ / وُ ] (ضمیر + حرف اضافه ) مخفف او را. (برهان ) (ناظم الاطباء). «ورا بین که با ماچه ها میکند.» یعنی او را بین . (برهان ) : میغ ما...
ورع . [ وَ ] (ع مص ) وَرَع . وَراعَة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به و...
ورع . [ وَ رَ ] (ع مص ) وراعة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پرهیزگار شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج ...
ورع . [ وَ رِ ] (ع ص ) پرهیزگار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پارسا. باورع . خویشتن دار. پارسای . (نصاب ). || بددل . || خرد و ...
ورع . [ وُ / وُ رُ ] (ع مص ) بددل و خرد و بی خیر و فایده گردیدن . || سست و ضعیف شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فرا /farā/ معنی ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آنسوتر: فرابنفش، فراطبیعی. ۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که د...
صبر زرد ، شاخ بزی ، گیاه هزار درمان ، آلوورا ، تقویت کننده گلبول های سفید خون ، تقویت کننده معده و روده ، ترمیم کننده سوختگی پوست ، نرم کننده و مرطوب...