اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ورع

نویسه گردانی: WRʽ
ورع . [ وَ رَ ] (ع مص ) وراعة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پرهیزگار شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). رجوع به وراعة شود. || (اِمص ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). تقوی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رِعَة. (منتهی الارب ). زهد. (ناظم الاطباء). ریعه . (منتهی الارب ). خویشتن داری . (دهار). گویند ورع ترک منهیات است و تقوی ترک شبهات است و عکس آن را نیز گفته اند و در تعریفات آمده : ورع اجتناب کردن از شبهات است از ترس وقوع در محرمات و گفته اند ورع ملازمت اعمال نیکو و پسندیده است و گفته اند ورع ترک همه ٔ شبهات است و ترک کلام ها و کارهایی است که برای انسان بیهوده است . (از اقرب الموارد). ورع عبارت از آن است که نفس را اعمال پسندیده ملازمت نماید وفتور و قصور راه ندهد. (نفایس الفنون ) :
ولیکن اولیا را غیر از این است
مر ایشان را ورع عین الیقین است .

ناصرخسرو.


گر شما را طاعتست و زهدو تقوی و ورع
باک نیست چون دوست اندر عهد و در پیمان ماست .

عطار.


مرائی که چندین ورع مینمود
چو دیدند هیچش در انبان نبود.

سعدی .


|| (ص ) بددل ترسنده . (منتهی الارب ). جبان . بددل . (ناظم الاطباء). جبان . (اقرب الموارد). ترسو. || خرد ضعیف و بی خیر و فایده . (اقرب الموارد). صغیر و ضعیف که فایده ای در آن نباشد. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ورع . [ وَ ] (ع مص ) وَرَع . وَراعَة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به و...
ورع . [ وَ رِ ] (ع ص ) پرهیزگار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پارسا. باورع . خویشتن دار. پارسای . (نصاب ). || بددل . || خرد و ...
ورع . [ وُ / وُ رُ ] (ع مص ) بددل و خرد و بی خیر و فایده گردیدن . || سست و ضعیف شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
[وِ] وی را
ورا. [ وَ ] (از ع ، حرف اضافه ، ق ) وراء. پس . عقب . بعد. (ناظم الاطباء).در پس . در عقب . پشت . خلف . جز. بجز. غیر. بغیر. مگر.سوا. (ناظم الاطباء). ...
ورا. [ وَ / وِ / وُ ] (ضمیر + حرف اضافه ) مخفف او را. (برهان ) (ناظم الاطباء). «ورا بین که با ماچه ها میکند.» یعنی او را بین . (برهان ) : میغ ما...
وراء. [ وَ ] (ع اِ)فرزند فرزند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ولد ولد.(از اقرب الموارد). فرزندزاده . خلف . (ناظم الاطباء):هذا ابنی من الوراء؛ ...
وراء. [ وَ ءَ / ءُ / ءِ ] (ع اِ) مبنی و مثلثةالاَّخر، جلو. پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قدام . (از ناظم الاطباء) || سپس . (منتهی الارب...
فرا /farā/ معنی ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آن‌سوتر: فرابنفش، فراطبیعی. ۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که د...
صبر زرد ، شاخ بزی ، گیاه هزار درمان ، آلوورا ، تقویت کننده گلبول های سفید خون ، تقویت کننده معده و روده ، ترمیم کننده سوختگی پوست ، نرم کننده و مرطوب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.