وضاء
نویسه گردانی:
WḌAʼ
وضاء. [ وُض ْ ضا ](ع ص ) خوب و پاکیزه روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، وضاؤن ، وضاضی ٔ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رجل وضاء؛ مرد نیکوروی . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
وضع کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن . اختراع نمودن . قرار دادن . نهادن .- وضع کردن بیضه ؛ تخم نهادن .|| کاستن . کم کردن . منها کردن...
وضع واژه ای عربی و روح از واژه ی سنسکریت rohak ساخته شده؛ و جایگزین پارسی این است: سرگ روانی sarge-ravâni (سرگ: سنسکریت: sarga) *** فانکو آدینات 09163...
پساج کردن pasâj-kardan (سغدی: patsâc) (نگاه کنید به وضع= پدید آوردن) **** فانکو آدینات 09163657861
سر و وضع. [ س َ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول ، لباس . هیأت ظاهری : سر و وضعم خوب نیست .
زند و زا. [ زِ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول زه و زا کردن . زائیدن . و با کردن صرف شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- زند و زا کردن ؛ ت...
ساده وضع. [ دَ / دِ وَ ] (ص مرکب ) ساده طور. کنایه از آدمی بی تکلف . (آنندراج ).
حرکت در وضع. [ ح َ رَ ک َ دَ وَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) یکی از چهار نوع حرکت در عرض . مقابل حرکت در کم و کیف و اَین . رجوع به وضع و حرکت ...
خوش سر و وضع. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ رُ وَ ] (ص مرکب ) خوش ریخت . خوش لباس . آنکه لباس خوب پوشد. مرتب . شیک .