ولا. [ وِ ] (از ع ، اِمص ) ولاء. پیاپی کردن کاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).دمادم کردن . رجوع به ولاء شود. || (اِمص ) دوستی و محبت . (غیاث اللغات ) (آنندراج )
: شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
شایدم هرچه به من عشق و ولای تو کند.
منوچهری .
و دلهای خاص و عام رعیت و لشکری بر قاعده ٔ هواو ولا قرار گیرد. (کلیله و دمنه ).
دادی انصاف و رهیدی از بلا
تو عدو بودی شدی اهل ولا.
مولوی .
رجوع به ولاء شود.
|| نزدیکی ایام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به ولاء شود.