ولع. [ وَ ل َ ] (ع مص )وَلوع . حریص و آزمند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به چیزی سخت دل بستن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) حرص . (غیاث اللغات ). آز
: گشت بی عاطفتی باز شروع
یافت حرص و ولع و جهل شیوع .
ایرج میرزا.
|| فریفتگی . (غیاث اللغات ). || (اصطلاح صوفیه ) عبارت است از میل قوی و دائم . (کشاف اصطلاحات الفنون ).