اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
ل-ه و پ-ه . [ ل ِ هَُ پ ِه ْ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لِه و لورده . خرد و خاکشی . سخت لِه . سخت کوفته و سوده .
له و لورده . [ ل ِ هَُ ل َ وَ دَ /دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) له و په . سخت کوبیده . سخت له . خرد و خاکشی . و رجوع به له و نیز له لورده شود.
لیت و لعل . [ ل َ ت َ وُ ل َ ع َ ل ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اگر مگر. کاشکی و شاید: با هزار لیت و لعل فلان کار بکرد؛ با اگر مگر بسیار...- ...
لیت و لیوه . [ ت ُ لی وَ / وِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول مردم قزوین ، لوس . ننر.
لیز و ویلیز. [ زُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بسیار لزج . سخت لزج ، چنانکه هندوانه ٔ زمستان بر او گذشته . لزج کریه منظر مانند درون هندوانه ٔ فاسد شده ...
لوت و لندر. [ ت ُ ل ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بالتمام عور. بالتمام عریان . کاملاً برهنه . بالتمام لوت و عور. لوت ِ لندر. بچه های کوچک تمام ع...
لله و دده . [ ل َ ل َ / ل ِ وُ دَ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به لَلَه و به دده شود.
لور و سمسول . [ رُ س َ ](اِ مرکب ، از اتباع ) حرکات نابخردانه : چون به پنج رسید نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدن...
لوس و لابه . [ س ُ ب َ / ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تبصبص : گر بودم سیم کار گردد چون زرگر نبود سیم لوس و لابه فزایم .سوزنی .نرم گشته به ...
لفت و لیس . [ ل ِ ت ُ ](اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به لفت و لیس کردن شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.