گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۳ ثانیه واژه معنی گرم و نرم گرم و نرم . [ گ َ م ُ ن َ ](ترکیب عطفی ، ص مرکب ) موافق و دلخواه . مورد پسند. گریز و آویز گریز و آویز. [ گ ُزُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کر و فر. جنگ و گریز. گرد و کوران گرد و کوران . [ گ ِ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 50هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 9هزارگزی خاور راه شوس... گرد و خاکی گرد و خاکی . [ گ َدُ ] (ص نسبی مرکب ) آلوده به گرد و خاک . گردآلود. گرد و غبار گرد و غبار. [ گ َ دُ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرد و خاک . عکاب و عَکوب . قَتان . (منتهی الارب ). رجوع به گرد و خاک شود. || (ص مرکب ) رند... کشت و درود کشت و درود. [ ک ِ ت ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت و درو. کشت و برز. زرع . کشت . فلاحت .کشاورزی . عمل کاشتن و درو کردن . امور کشاورزی . ر... کشت و زاد کشت و زاد. [ ک ِ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کاشتن وزادن . نطفه و تخم افکندن و نتاج آوردن : مرا کشت و زادیست در طینت دل که حاجت به ... کشت و زرع کشت و زرع . [ ک ِ ت ُ زَ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) زراعت . فلاحت . دهقنت . کشاورزی . برزیگری . برزگری . کشت . اَبکار. حرث . احتراث . (یادداشت مؤلف ... کشت و کار کشت و کار. [ ک ِ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشت . زرع . فلاحت . حراثت . کشت و برز. (یادداشت مؤلف ) : چون هفت سال سپری شدخدای تعالی بارا... کشت و برز کشت و برز. [ ک ِ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت و ورز. زرع . فلاحت . زراعت : کولان ناحیتی خرد است و به مسلمانی پیوسته و اندرو کشت ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶۷ ۶۸ ۶۹ ۷۰ ۷۱ صفحه ۷۲ از ۲۱۳ ۷۳ ۷۴ ۷۵ ۷۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود