اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
بر و دوش. (عبارت ترکیبی. فا.) (بر+دوش). آغوش، تن و بدن. بر [ په . ] ( اِ.) 1 - سینه . 2 - آغوش ، کنار. 3 - طرف ، جانب . 4 - ضلع خارجی زمین یا ساختمان ...
یک و دو. [ ی َ / ی ِ ک ُ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی به دو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یکی به دو شود.- یک و دو کردن ؛ یکی با دو کردن...
از واژه ی فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گردش کررن.خوش گذراندن
این واژه افغانی است، به معنای گیچ، مات و مبهوت میباشد.
یا مشمور. افسرده و ساکت و گوشه گیر در گویش کازرونی(ع.ش)
گیج و وِر معادل مات ومبهوت ومتحیّر.
هر و شر. [ هَُرْ رُ ش ُرر ] (ص مرکب ) مندرس و پاره پاره و آویخته از جامه . (از یادداشتهای مؤلف ). || آنکه جامه اش دریده و مندرس و ریخته و...
نا و نوش . [ وُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نغمه و نی شنیدن و شراب نوشیدن و حاصل معنی عشرت وطرب است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۱۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.