اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۱ ثانیه
ته و تو. [ ت َ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تَه تو. ژرفای چیزی . عمق موضوعی . جزئیات امری .- ته وتوی کاری یا امری یا چیزی یا مطلبی را درآو...
پر و پا. [ پ َ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پا: پر و پام نجس شده . || پیش آمد : خوب پر و پائی برای فلان افتاده است . چنین پر و پائی برای هی...
پر و پر. [ پ َ رُ پ َ / پ ِ رُ پ ِ ] (اِ صوت ) پِرپِر. حرکت پر(؟) : پر پروانه پی درک تف شمع بودچونکه پر یافت بخواهد پر و پر پاریدن ۞ . مولوی ...
پر و پوچ . [ پ َ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پوچ .
پر و پی . [ پ َ رُ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پا. پر و پا. پایه . اساس .
پر و پشت . [ پ َ رُ پ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است .
پر و پای . [ پ َ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پای و پر.تاب و طاقت و قدرت و توانائی . (برهان ) : که کاوس بی فر و بی پر و پای نشسته ست بر تخت بی...
پر و بال . [ پ َ رُ / رْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پَر. مجازاً نیرو. قدرت . توانائی : بخواهم که شاها عنایت دهی که باشد مرا عون تو پَرّ و بال...
پوی و تک .[ ی ُ ت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ). رجوع به پوی و رجوع به تک و رجوع به تک و پو و تکاپو شود : راهشان یوز گرفته ست و ندارند خبرزآن...
پر و یال . [ پ َ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) زور. قدرت . هنگ . شاید مصحف پروبال باشد.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۱۴ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.