گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه واژه معنی جو و گندم جو و گندم . [ ج َ / ج ُ وُ گ َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از سپید و سیاه : خم شد قدت و بسجده ای خم نشدی از هم پاشیدی و فراهم نشدی رف... جیر و ویر جیر و ویر. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طعامی که از روده ٔ سرخ کرده و جگر گوسفند و پیازداغ کنند و فقرا آنرا نانخورش سازند. جغوربغور. (یادداشت بخ... باد و بود باد و بود. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) روزگار و زمانه . حکیم سنایی فرماید : هرکه چون عیسی از شره بجهداز غم باد و بود خود برهد. سنائی (از شرح ... باد و بوش باد و بوش . [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کرّ و فرّ و شکوه و جلال : ای بسا باد و بوش تکسینان ترت و مرت از دعای مسکینان . سنایی .رجوع به «باد و... باد و دم باد و دم . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) غرور و تکبرباشد. (لغت فرس اسدی ). غرور و تکبر و عجب و تجبر و خودستایی و خودنمایی باشد. (برهان ) (آنندر... آب و آش آب و آش . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خوردنی های پخته . آب و گل آب و گل . [ ب ُ گ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خانه . بنا. زمین .- آب و گلی در جایی داشتن ؛ خانه یا مزرعه ای را در آنجا دارا بودن .- از آب و گل ... آب و هوا آب و هوا. [ ب ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشور. اقلیم . || سقم یا صحت مربوط به آب و هوای ناحیتی . آخ و اوخ آخ و اوخ . [ خ ُ ] (اِ صوت مرکب ، از اتباع ) حکایت صوت ناله ٔ بیمار و مانند آن . آش و آب آش و آب . [ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آش و جز آن . آش و مانند آش . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۲۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود