هائل . [ ءِ ] (ع ص ) ترساننده . هول هائل ، تأکید است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). هولناک و شدید و ترساننده ،مشتق از هول . (غیاث اللغات ) (آنندراج )
: نشستم از برش چون عرش بلقیس
بجست او چون یکی عفریت هائل .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 51).
بیابانی هائل در طی آن منازل بازپس گذاشت که مرغ در هوای آن پر بریزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1272 ص
354). در دل اهل اسلام از آن ندای هائل و بنای مائل روعی عظیم حادث شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص
393). یکی را از ملوک ماضی مرضی هائل بود که اعادت ذکر آن ناکردن اولی . (گلستان ).
شب تاریک و بیم موج وگردابی چنین هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 2).
|| کارهایی که بر شخص دشوار آید. (از اقرب الموارد). || رمل هائل ؛ ریگ فروریخته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).