هارون
نویسه گردانی:
HARWN
هارون . (اِخ ) ابن حاتم التمیمی ،مکنی به ابوبشر البِزاز. مورخ و محدث و قاری قرن سوم هجری . اهل کوفه بود و عده ای از قارئین قراآت خود را از وی گرفته اند. علماء حدیث در ثقه بودنش اختلاف دارند. ابن حبان او را ثقه شمرده ، و درباره ٔ تاریخ نویسی اش ، ابن الجزری ، گفته است : کتاب تاریخی جمع کرده و ابن حجر گفته است : تاریخی برای ما باقی گذارده است . خیرالدین زرکلی مؤلف «الاعلام » در ذیل نام مذکور می نویسد: در کتابخانه ٔ ظاهریه در دمشق اوراقی با علامت «خ » در موضوع تاریخ وجود دارد که از زمان علی بن ابیطالب شروع میشود و به آخر دولت اموی ختم می گردد و در اوایل قرن ششم هجری نوشته شده است . ممکن است این اوراق بقیه ٔ تاریخ هارون بن حاتم التمیمی باشد، زیرا اسم وی بر روی کتاب آمده است . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 40).
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
هارون . (اِخ ) ابن موسی بن شریک ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به اخفش . او آخرین فرد از اخفش هاست . وی قاری و نحوی و اهل دمشق بود. به سال 2...
هارون . (اِخ ) ابن موسی بن صالح بن جندل القیسی الادیب القرطبی ، مکنی به ابونصر. زادگاهش مَجریط از شهرهای اندلس . وی شاگرد ابوعیسی اللیثی ...
هارون . (اِخ ) ابن موسی القرطبی . وی ابیات کتاب سیبویه را شرح کرده است .
هارون . (اِخ ) ابن موسی القروی . از رواة است . رجوع به الموشح تألیف مرزبانی ص 207 شود.
هارون . (اِخ ) ابن نعیم . در «الوزراء و الکتاب » داستانی راجع به شهادت دادن وی در محضر مأمون خلیفه ٔ عباسی آمده است . رجوع به الوزراء و ال...
هارون . (اِخ ) ابن هارون . رجوع به ابوالعلاء شود.
هارون .(اِخ ) (بربری ) رجوع به ابومحمد هارونی بربری شود.
هارون . (اِخ ) بغراخان بن یوسف خضرخان از امرای ایلک خانیه مشرق از 455 تا 496. (طبقات سلاطین اسلام ص 123). رجوع به آل افراسیاب شود.
ام هارون .[ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) از زنان پرهیزکار و واصل بمقام اولیأاﷲ است . بنان خشک قناعت میکرد. حکایت کرده است که روزی در صحرا به شیری ...
طور هارون . [ رِ ] (اِخ ) کوهی که هارون برادر موسی بدانجا مدفونست . (برهان ). کوهیست بلند در جنوب بیت المقدس و قبر هارون بدانجاست . وی یا برا...