هارون
نویسه گردانی:
HARWN
هارون . (اِخ ) ابن عبداﷲ الشاری الصفری . پیشوای صفریة در ایام معتمد و معتضد عباسی . مردی شجاع و غارتگربود و در اطراف موصل خروج کرد. عده ٔ زیادی از او تبعیت کردند. در سال 282 هَ . ق . معتضد با وی به جنگ پرداخت . و شکست در سپاه هارون افتاد. بزرگان لشکر وی تسلیم شدند و امان خواستند. معتضد به آنان امان داد و هارون با اندکی از لشکرش باقی ماند و از دجله عبورکرد. حسین بن حمدان تغلبی وی را دنبال کرد. هارون اسیر شد. وی را به نزد معتضد بردند. مدتی وی را گرداندند، سپس مصلوب کردند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 42).
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
هارون . (اِخ ) ابن موسی بن شریک ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به اخفش . او آخرین فرد از اخفش هاست . وی قاری و نحوی و اهل دمشق بود. به سال 2...
هارون . (اِخ ) ابن موسی بن صالح بن جندل القیسی الادیب القرطبی ، مکنی به ابونصر. زادگاهش مَجریط از شهرهای اندلس . وی شاگرد ابوعیسی اللیثی ...
هارون . (اِخ ) ابن موسی القرطبی . وی ابیات کتاب سیبویه را شرح کرده است .
هارون . (اِخ ) ابن موسی القروی . از رواة است . رجوع به الموشح تألیف مرزبانی ص 207 شود.
هارون . (اِخ ) ابن نعیم . در «الوزراء و الکتاب » داستانی راجع به شهادت دادن وی در محضر مأمون خلیفه ٔ عباسی آمده است . رجوع به الوزراء و ال...
هارون . (اِخ ) ابن هارون . رجوع به ابوالعلاء شود.
هارون .(اِخ ) (بربری ) رجوع به ابومحمد هارونی بربری شود.
هارون . (اِخ ) بغراخان بن یوسف خضرخان از امرای ایلک خانیه مشرق از 455 تا 496. (طبقات سلاطین اسلام ص 123). رجوع به آل افراسیاب شود.
ام هارون .[ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) از زنان پرهیزکار و واصل بمقام اولیأاﷲ است . بنان خشک قناعت میکرد. حکایت کرده است که روزی در صحرا به شیری ...
طور هارون . [ رِ ] (اِخ ) کوهی که هارون برادر موسی بدانجا مدفونست . (برهان ). کوهیست بلند در جنوب بیت المقدس و قبر هارون بدانجاست . وی یا برا...