اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هاله

نویسه گردانی: HALH
هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خرمن ماه را گویند.و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است . (آنندراج ). دایره ٔ گرد ماه ، لیکن بدین معنی عربی است . (فرهنگ رشیدی ). خرمن ماه که برهون ، خرگر، سابود،شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه میرود.

صائب .


ماه از حصار سر به گریبان هاله برد
تا چهره ٔ تو گشت مصور در آینه .

صائب .


نباشد دور اگر خطش طلایی در نظر آید
که طوق هاله زرین میشود از ماه تابانش .

صائب .


تا گرد ماه رویت خطت شده ست هاله
چشمی چو ابر دارم اشکی بسان لاله .

هدایت .


حسنش هزار تیر گذارد به یک کمان
مانند آفتاب که در هاله میرود.

میرزا طاهر وحید.


کی شیر نور میدهد ای شب فلک ترا
بیهوده می مکی تو چه پستان هاله را.

عبدالطیف خان (از آنندراج ).


حسن تو درآئینه ٔ اندیشه نگنجد
خورشیدصفت ماه رخت هاله ندارد.

بسمل نیشابوری (از ارمغان آصفی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) مردم مفسد و مفتن . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) : رنجم همیشه هست ز دست دلاله ای دلاله ای که ه...
هاله . [ ل ِ ] (اِخ ) بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسه ٔ سابق ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه در یونانی و لاتین halos، در انگلیسی و فرانسه halo (فرهنگ انگلیسی - انگلیسی وبستر و فرهنگ فرانسه - فارسی ژیلبرت لازار) بوده است. در سنسکریت ه...
هاله وار. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: هاله + وار، پسوند شباهت ) دایره ای . مانند خرمن ماه . (از ناظم الاطباء).
هاله زدن . [ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به دورادور چیزی حلقه زدن و ایجاد کردن : تا درنیاید انجم و افلاک در نظراز دود آه هاله به دور قمر ...
هاله شدن . [ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هاله زدن . به دور چیزی گرد شدن : بیا ساقی آن رشک ماه تمام که شد هاله بر گرد آن دور جام .قاسمی ...
هاله بستن . [ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به وجود آوردن هاله بر گرد چیزی : تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است از هاله مه به حلقه ٔ ماتم...
هاله افتادن . [ ل َ / ل ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) بوجود آمدن هاله بدور چیزی : ساغر می چون به کف میگیرد آن ماه تمام هاله می افتد به دور عارضش ...
حالة. [ ل َ ] (ع اِ) پشت واره ٔ جامه . (مهذب الاسماء). این معنی را در جای دیگر نیافتیم . و رجوع به حالت شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.