هاله
نویسه گردانی:
HALH
هاله . [ ل ِ ] (اِخ ) بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی . سکنه ٔ آن 182 تن فارسی و عربی زبان . آب آن از چاه و محصولاتش غلات ، خرما وتنباکوست . اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خرمن ماه را گویند.و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره می...
هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) مردم مفسد و مفتن . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) : رنجم همیشه هست ز دست دلاله ای دلاله ای که ه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه در یونانی و لاتین halos، در انگلیسی و فرانسه halo (فرهنگ انگلیسی - انگلیسی وبستر و فرهنگ فرانسه - فارسی ژیلبرت لازار) بوده است. در سنسکریت ه...
هاله وار. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: هاله + وار، پسوند شباهت ) دایره ای . مانند خرمن ماه . (از ناظم الاطباء).
هاله زدن . [ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به دورادور چیزی حلقه زدن و ایجاد کردن : تا درنیاید انجم و افلاک در نظراز دود آه هاله به دور قمر ...
هاله شدن . [ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هاله زدن . به دور چیزی گرد شدن : بیا ساقی آن رشک ماه تمام که شد هاله بر گرد آن دور جام .قاسمی ...
هاله بستن . [ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به وجود آوردن هاله بر گرد چیزی : تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است از هاله مه به حلقه ٔ ماتم...
هاله افتادن . [ ل َ / ل ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) بوجود آمدن هاله بدور چیزی : ساغر می چون به کف میگیرد آن ماه تمام هاله می افتد به دور عارضش ...
حالة. [ ل َ ] (ع اِ) پشت واره ٔ جامه . (مهذب الاسماء). این معنی را در جای دیگر نیافتیم . و رجوع به حالت شود.