هبة
نویسه گردانی:
HB
هبة. [ هََ ب ْ ب َ ] (ع اِ) یک مرتبه . یک بار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): رایته هبة؛ دیدم او را یک بار در تمام عمر. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). || ساعتی که از پگاه باقی باشد. || مدتی از روزگار. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || هیجان نر برای گشنی . (معجم متن اللغة). || روانی شمشیر و نیزه در ضریبه و درخش آن . گفته میشود «سیف ذوهبة». (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و «احذر هبة السیف ». (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
حبة. [ ح َب ْ ب َ ](اِخ ) ابن بَعکَک ، مکنی به ابوسَنابِل قرشی عامری . ابن عبدالبر و ابوموسی او را در عداد صحابه شمرده اند. رجوع به تنقیح ا...
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن جریر. (و ظاهراً تصحیف جوین باشد). رجوع به الاصابة ج 1 ص 318 و حبةبن جوین شود.
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن جویر. رجوع به حبةبن جوین شود.
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن جُوَین بن علی بن عبد تمیم بن مالک بن غانم بن مالک بجلی عرنی ، مکنی به ابی قدامة عُرَنی . ابن داود در رجال خ...
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن جویه . رجوع به حبةبن جوین شود.
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن حابس تمیمی . ابن ابی عاصم او را چنین یاد کرده و روایتی از او از پیغمبر نقل کرده . ولیکن صحیح حَیّة است . (الاص...
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد. برادر سوأبن خالد خزاعی . ابن عبدالبر و ابن مندة و ابونعیم او را در عداد صحابه شمرده اند. (تنقیح المقال ج...
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن سلمة برادرشقیق بن سلمة. تابعی است . رجوع به حبةبن مسلم شود.
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن عابس . برخی او را در عداد صحابه شمرند و برخی حَیّة آورده اند. مجهول است .(تنقیح المقال ج 1 ص 250). رجوع به حبة...
حبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن مسلم . ابن مندة و ابن عبدالبر وابونعیم او را در عداد صحابه شمرده اند. (تنقیح المقال ج 2 ص 251). عبدان او را یاد...