هبیب
نویسه گردانی:
HBYB
هبیب . [ هََ ] (ع مص ) هَب ّ. هُبوب . وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برپا شدن باد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ). جستن باد. (تاج المصادر بیهقی ). || بیدار شدن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). طلوع کردن ستاره . برآمدن اختر. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || تیز شدن گشن برای گشنی . (معجم متن اللغة) (لسان العرب ). تیز شدن تکه . (منتهی الارب ). || بانگ کردن تکه وقت گشنی . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (لسان العرب ). بانگ کردن گشن از بهر گشنی . (تاج المصادر بیهقی ). || به نشاط و شتاب رفتن انسان و جز آن . (اقرب الموارد). || بیدار کردن . (معجم متن اللغة): هب زید عَمْراً من نومه ؛ زید عمرو را از خواب بیدار کرد. (اقرب الموارد). رجوع به هَب ّ شود. || خواستن گشن را به گشنی . (معجم متن اللغة). || خواستن گشن گشنی را. میل کردن به گشنی . (لسان العرب ).
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
حبیب جماعی . [ ح َ ب ِ ج َ ](اِخ ) نام او در کتاب شیخ مفید، محمدبن نعمان (متوفی 413 هَ . ق .) که رد بر صدوق نوشته ، آمده است . و برخی گفته ...
حبیب حباشه .[ ح َ ب ِ ح َ ش َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن حباشه شود.
حبیب تجیبی . [ ح َ ب ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن شهید شود.
حبیب الفهری . [ ح َ بُل ْ ف ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمة شود.
حبیب العدوی . [ ح َ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) ابن عبد ربه داستانی از وی از موسی اسواری آورده است . (العقد الفرید ج 3 ص 116). و نیز ابن قتیبة روایتی ا...
حبیب العوفی . [ ح َ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمیر شود.
حبیب اسکاف . [ ح َ ب ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب ابوعمیر شود.
حبیب اسلمی . [ ح َ ب ِ اَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن هند، و حبیب بن اسلم شود.
حبیب اعجمی . [ ح َ ب ِ اَ ج َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب عجمی شود.
حبیب افندی . [ ح َ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اصفهانی شود.