هبیب
نویسه گردانی:
HBYB
هبیب . [ هََ ] (ع مص ) هَب ّ. هُبوب . وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برپا شدن باد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ). جستن باد. (تاج المصادر بیهقی ). || بیدار شدن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). طلوع کردن ستاره . برآمدن اختر. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || تیز شدن گشن برای گشنی . (معجم متن اللغة) (لسان العرب ). تیز شدن تکه . (منتهی الارب ). || بانگ کردن تکه وقت گشنی . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (لسان العرب ). بانگ کردن گشن از بهر گشنی . (تاج المصادر بیهقی ). || به نشاط و شتاب رفتن انسان و جز آن . (اقرب الموارد). || بیدار کردن . (معجم متن اللغة): هب زید عَمْراً من نومه ؛ زید عمرو را از خواب بیدار کرد. (اقرب الموارد). رجوع به هَب ّ شود. || خواستن گشن را به گشنی . (معجم متن اللغة). || خواستن گشن گشنی را. میل کردن به گشنی . (لسان العرب ).
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
باغ حبیب ا. [ ح َبُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 69 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه بر سر راه ...
حبیب شیرازی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) مؤلف صبح گلشن گوید: حبیب طبعش سخن سرائی و نکته پردازی :تا شنیدی که مرا میل بجائی دگر است هر زم...
حبیب شیرازی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اﷲ باغنوی شود.
حبیب محاربی . [ ح َ ب ِ م ُ رِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عاصم شود.
حبیب همدانی . [ ح َ ب ِهََ م َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نعمان همدانی شود.
حبیب صنعانی . [ ح َ ب ِ ص َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن محمدبن داود شود.
ربیعبن حبیب . [ رَ ع ِ ن ِ ح َ ] (اِخ ) ابن عمر فراهیدی . از علمای حدیث قرن دوم هجری و از مردم بصره بود. در حدیث کتابی دارد که «جامعالصحیح ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حبیب اﷲ افندی . [ ح َ بُل ْ لاه ِ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اصفهانی شود.
حبیب اﷲ ساوجی . [ ح َ بُل ْ لاهَِ وَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اﷲبن علی مدد شود.