اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هث

نویسه گردانی: HṮ
هث . [ هََ ث ث ] (ع مص ) دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || هث چیزی ؛ درآمیختن برخی از آن به برخی دیگر. (از معجم متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هث . [هََ ث ث ] (ع اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
هس . [ ] (اِ) نام درختی است . کوله خاس . خاس . خاش . طیم . عودالخیر. شرابه . کنگه . چخ . الاش . (یادداشت به خط مؤلف ).
هس . [ هََ س س ] (ع مص ) کوفتن چیزی را و شکستن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سخنی اندیشیدن مرد و امری درآمدن در دل وی . (منتهی ...
هس . [ هَُ س س ] ۞ (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هص . [ هََ ص ص ] (ع مص ) افشردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به پای سپردن چیزی را و شکستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درنشاندن ....
هس . Hass دانستین تنفس و نفس کشیدن لهجه پار سی غور
حث . [ ح َث ث ] (ع مص ) برافژولیدن بر کاری . (حبیش تفلیسی ) (دستور اللغة نطنزی ) (تاج المصادر بیهقی ).برانگیختن بر. (قاضی محمد دهار). افژولیدن ...
حث . [ ح ُث ث ] (ع اِ) کاه ریزه . خرده ٔ کاه . کاه خرد. || باریک از ریگ و خاک . || ریگ خشک درشت . (منتهی الارب ). ریگ درشت . (مهذب الاسم...
حث . [ ح ُث ث ] (اِخ ) یکی از منازل بنی غفار در حجاز.
حس . [ ح َ س س ] (ع مص ) حیله ای که حذاقت و جودت نظر و قدرت بر تصرف باشد. (منتهی الارب ). حیله کردن . || ائت به من حسک و بسک ؛ ای من...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.