هرف
نویسه گردانی:
HRF
هرف . [ هََ ] (ع مص ) فزونی و درازنفسی نمودن در مدح و ثنا بشگفت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غلو. (یادداشت به خط مؤلف ). || ستودن بی دانست و خبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ستایش چیزی از شگفتی بدان . (اقرب الموارد). || زود رساندن نخله بر خود را. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد به این معنی تهریف آمده است . رجوع بدان شود.
واژه های همانند
۲۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
حرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ):...
حرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) ۞ حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفن...
حرف . [ ح ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ حِرْفة. پیشه ها. صناعتها : همچنین علم و هنرها و حِرَف چون ندید افزون از آنها در شرف .مولوی .
حرف . [ ح ُ ] (ع اِمص ) بی بختی . (منتهی الارب ). حرمان . مقابل سعادت . (منتهی الارب ). || (مص ) کسب کردن . (دهار). کسب کردن از بهر عیال . (م...
حرف . [ ح َ ] (ع مص ) کسب نفقه برای عیال . || برگردانیدن اسب و جز آن را. || میل . (منتهی الارب ). چسبیدن . انحراف .
حرف . [ ح ِ ] (ع مص ) کسب کردن . (غیاث ).
حرف . [ ح َ ] (اِخ ) رستاقی از نواحی انبار.
حرف . [ ح ُ ] (اِخ ) مرتفعه ٔ سیاه است که نصر گوید گمان می کنم در منازل بنی سلیم واقع باشد. (معجم البلدان ). و بعضی به این معنی با فتح حا...
(= سخن) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ ژای žây (سغدی)، 2ـ پاراگ pârâg (کردی: pârâv)، 3ـ آژک ãžak (سنسکریت: ãĉakŝ) ****فانکو آدینات 091...
(= هر یک از نشانه های الفبا) این واژه عربی می باشد و پارسی آن اینهاست: 1ـ لیپ lip (سنسکریت: لیپی lipi)، 2ـ واج vãj (پارسی نو)، 3ـ اوژاک ūžâk (سغدی)***...