هق
نویسه گردانی:
HQ
هق . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه که 453 تن سکنه دارد. آب آن از قادرچای و محصول عمده اش غله ، حبوب و توتون و کاردستی مردم جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حق شکن . [ ح َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه حق را انکار کند. آنکه حق را پایمال کند.
حق جوی . [ ح َ ] (نف مرکب ) حق طلب .
حق شمر. [ ح َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) حق شناس . سپاسدار. پاس گزار.
حق دار. [ ح َ ] (نف مرکب ) صاحب حق . محق . مستحق .- امثال :حق به حقدار می رسد .
حق بین . [ ح َ ] (نف مرکب ) آنکه مراعات حق کند. آنکه حدسهای او صائب است .
حق پذیر. [ ح َ پ َ ](نف مرکب ) قبول کننده ٔ حق . پذیرنده ٔ حق : به یک ندم برهاند حق ار بود یکدم زبان و سینه ٔ حق گوی و حق پذیر مرا.سوزنی .
حق پرست . [ ح َ پ َ رَ ](نف مرکب ) پرستنده ٔ حق . خداپرست . عابد : یکی پارسازاده ٔ حق پرست فتادش یکی خشت زرین به دست . سعدی .نکونام و صاحبدل ...
حق دوست . [ ح َ ] (ص مرکب ) دوستدار حق . || (اِ مرکب ) آوازیست که قلندران به شب بر در خانه ها برآورند طلب را یعنی سؤال و کدیه را. و حاء ح...
حق پوشی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) مخفی کردن حقیقت . کتمان راستی .
حق شمری . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ ] (حامص مرکب ) صفت حق شمر. حق شناسی . سپاسداری . پاس گزاری .